Tuesday, October 03, 2006
Thursday, September 07, 2006
"Ballad of the Moon" - by Federico Garcia Lorca
"Ballad of the Moon"
by Federico Garcia Lorca
The moon came into the forge
in her bustle of flowering nard.
The little boy stares at her, stares.
The boy is staring hard.
In the shaken air
the moon moves her amrs,
and shows lubricious and pure,
her breasts of hard tin.
"Moon, moon, moon, run!
If the gypsies come,
they will use your heart
to make white necklaces and rings."
"Let me dance, my little one.
When the gypsies come,
they'll find you on the anvil
with your lively eyes closed tight.
"Moon, moon, moon, run!
I can feelheir horses come."
"Let me be, my little one,
don't step on me, all starched and white!"
Closer comes the the horseman,
drumming on the plain.
The boy is in the forge;
his eyes are closed.
Through the olive grove
come the gypsies, dream and bronze,
their heads held high,
their hooded eyes.
Oh, how the night owl calls,
calling, calling from its tree!
The moon is climbing through the sky
with the child by the hand.
They are crying in the forge,
all the gypsies, shouting, crying.
The air is veiwing all, views all
.The air is at the viewing.
by Federico Garcia Lorca
The moon came into the forge
in her bustle of flowering nard.
The little boy stares at her, stares.
The boy is staring hard.
In the shaken air
the moon moves her amrs,
and shows lubricious and pure,
her breasts of hard tin.
"Moon, moon, moon, run!
If the gypsies come,
they will use your heart
to make white necklaces and rings."
"Let me dance, my little one.
When the gypsies come,
they'll find you on the anvil
with your lively eyes closed tight.
"Moon, moon, moon, run!
I can feelheir horses come."
"Let me be, my little one,
don't step on me, all starched and white!"
Closer comes the the horseman,
drumming on the plain.
The boy is in the forge;
his eyes are closed.
Through the olive grove
come the gypsies, dream and bronze,
their heads held high,
their hooded eyes.
Oh, how the night owl calls,
calling, calling from its tree!
The moon is climbing through the sky
with the child by the hand.
They are crying in the forge,
all the gypsies, shouting, crying.
The air is veiwing all, views all
.The air is at the viewing.
بي تمامي تو
بي تمامي تو
بي تمامي تو
در دست هاي من
چه ناياب است
آبگينه آبي
در نگاه آب هاي جهان
و رنگين ترين ترانه عمر
بي تلالو ناب نگاه تو
بر سقف بي چراغ آغوش من
چه پاييزي است
چه عميق است نفس آغاز
پيش از آنکه بال
به خواب هاي خيس بر کشد
سر از سراب دريا بر کرده
ماهي رويا
تا گيسوي ماه طلا
از ذريچه درياي بي فانوس
جاري شود
و آواز ماهي
در باغ بي پروانه اعماق بنشيند
ماه طلا بخند
با تب چشمانت
آفتاب از ياد شکوفه ها
سر ميرود
و باغ از فشار بهار
لبريز ميشود
جوانه هايت که ميرسند
دست هايم چون باد
به تو ميرسد
و در آيينه کاري آرزوهايت
هزار پاره ميشوند
ماه طلا بخند
در دست هاي روشن لبخندت
شب مي ماند
ميخکوب ستاره ها
و من
با يک نفس به يادگار
از سينه هاي بي پولک اعماق
سر از خراب خواب بر کرده
چه تلخ ميکشم پاي
بر برگ هاي بي شبنم صبح .
بي تمامي تو
در دست هاي من
چه ناياب است
آبگينه آبي
در نگاه آب هاي جهان
و رنگين ترين ترانه عمر
بي تلالو ناب نگاه تو
بر سقف بي چراغ آغوش من
چه پاييزي است
چه عميق است نفس آغاز
پيش از آنکه بال
به خواب هاي خيس بر کشد
سر از سراب دريا بر کرده
ماهي رويا
تا گيسوي ماه طلا
از ذريچه درياي بي فانوس
جاري شود
و آواز ماهي
در باغ بي پروانه اعماق بنشيند
ماه طلا بخند
با تب چشمانت
آفتاب از ياد شکوفه ها
سر ميرود
و باغ از فشار بهار
لبريز ميشود
جوانه هايت که ميرسند
دست هايم چون باد
به تو ميرسد
و در آيينه کاري آرزوهايت
هزار پاره ميشوند
ماه طلا بخند
در دست هاي روشن لبخندت
شب مي ماند
ميخکوب ستاره ها
و من
با يک نفس به يادگار
از سينه هاي بي پولک اعماق
سر از خراب خواب بر کرده
چه تلخ ميکشم پاي
بر برگ هاي بي شبنم صبح .
Thursday, June 01, 2006
Thursday, May 25, 2006
نکته - پیروز
شعر باید همیشه خواننده را در راه رسیدن به معنا نگهدارد، هدف در راه بودن است و شعر همان وسیله ایست
که هدف خود را به یک وسیله دیگر تبدیل میکند.مفهوم یک متن به محض درک شدن می میرد و معنایی دیگر از دل آن زاده میشود.ادامه یک رابطه محض سوء تفاهمی بیش نیست که به آن خو کرده ایم .
پیروز
که هدف خود را به یک وسیله دیگر تبدیل میکند.مفهوم یک متن به محض درک شدن می میرد و معنایی دیگر از دل آن زاده میشود.ادامه یک رابطه محض سوء تفاهمی بیش نیست که به آن خو کرده ایم .
پیروز
Thursday, May 18, 2006
Monday, May 08, 2006
نکته - باز هم معنا و مفهوم - پیروز
نخست شش محور زیر را بخوانید :
1- محوريت معنا و مفهوم در شعر۲- دورى از تجمل زبانى و فخامت كلامى۳- نزديكى به زبان گفتار و طبيعت صميمى زبان۴- حركت از ذهنيت به سمت عينيت۵- پيوند با مردم، زندگى و اجتماع۶- مخاطب انديشى این شش عبارت تعریفی است که یکی از دوستداران شعر معاصر در یکی از روزنامه های بازمانده از جنگ اسلاحات ! اول ! برای نجات از بحران موجود پیشنهاد کرده و نام آنرا نیز شعر مفهومی گذاشته اند. من هم یک نمونه شعر در اینجا میاورم که نام شاعرش را نمیدانم ولی خواننده اش را همه میشناسند ، لازم به ذکر نیست که این قطعه تمامی ویژگی های شعر مفهومی مورد علاقه نویسنده مذبور را دارا ست و تازه چند خاصیت دیگر هم دارد که نویسنده فراموش کرده آنها را به شش مورد خود یافته بیافزاید .
توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مث غربت شب بی انتهاس
یه درخت تن سیاه سربلند
آخرین درخت سبز سر پاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه عشق
شاخه هاش پر از پر پرنده ها
کندوی پاک دخیله و طلسم
......
قصد جسارت ندارم . خودمم گاهی گوش میکنم ، تو جاده چالوس که مه آلود هم باشه خیلی حال میده . تا بعد ...
پیروز
1- محوريت معنا و مفهوم در شعر۲- دورى از تجمل زبانى و فخامت كلامى۳- نزديكى به زبان گفتار و طبيعت صميمى زبان۴- حركت از ذهنيت به سمت عينيت۵- پيوند با مردم، زندگى و اجتماع۶- مخاطب انديشى این شش عبارت تعریفی است که یکی از دوستداران شعر معاصر در یکی از روزنامه های بازمانده از جنگ اسلاحات ! اول ! برای نجات از بحران موجود پیشنهاد کرده و نام آنرا نیز شعر مفهومی گذاشته اند. من هم یک نمونه شعر در اینجا میاورم که نام شاعرش را نمیدانم ولی خواننده اش را همه میشناسند ، لازم به ذکر نیست که این قطعه تمامی ویژگی های شعر مفهومی مورد علاقه نویسنده مذبور را دارا ست و تازه چند خاصیت دیگر هم دارد که نویسنده فراموش کرده آنها را به شش مورد خود یافته بیافزاید .
توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مث غربت شب بی انتهاس
یه درخت تن سیاه سربلند
آخرین درخت سبز سر پاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه عشق
شاخه هاش پر از پر پرنده ها
کندوی پاک دخیله و طلسم
......
قصد جسارت ندارم . خودمم گاهی گوش میکنم ، تو جاده چالوس که مه آلود هم باشه خیلی حال میده . تا بعد ...
پیروز
دیر است - پیروز
دیر است
و دایره ها می نوازند
کاری هم نمی شود کرد
مجذور شعاع آفتاب و
اعشار عدد پی بی پایان آرزو
مسئله این هم نیست
دیر هم حتی نبود
آن نوازش
فقط یک چیز
نه ، نگاه تو نه
یک برق گمشده
میان ستاره ها یا سنگریزه ها
آنسوی وحشت شب از دریا
در حسرت دایره ای
که دف نشد
و شاید مسئله از این بودن هم کمتر است
صندلی هایی که دور میز نشسته اند مثل
شاید هنوز دیر نیست که آدم ها برسند را و
می خوانند
بله زمانه عوض شده است
و آرزو ها همه در یک دایره
به یک دف نواخته شده
رضایت میدهند
من هم به دو رقم اعشار
پیروز
و دایره ها می نوازند
کاری هم نمی شود کرد
مجذور شعاع آفتاب و
اعشار عدد پی بی پایان آرزو
مسئله این هم نیست
دیر هم حتی نبود
آن نوازش
فقط یک چیز
نه ، نگاه تو نه
یک برق گمشده
میان ستاره ها یا سنگریزه ها
آنسوی وحشت شب از دریا
در حسرت دایره ای
که دف نشد
و شاید مسئله از این بودن هم کمتر است
صندلی هایی که دور میز نشسته اند مثل
شاید هنوز دیر نیست که آدم ها برسند را و
می خوانند
بله زمانه عوض شده است
و آرزو ها همه در یک دایره
به یک دف نواخته شده
رضایت میدهند
من هم به دو رقم اعشار
پیروز
Sunday, May 07, 2006
نکته - فرم ، محتوی و ... - پیروز
میان فرم و محتوی فاصله و تفاوتی نیست . معمولا ساختار و قالبی را که ضعیف ، کهنه و یا تکراری است با یک مفهوم و یا یک پیام به زعم خود با ارزش پیوند مصنوعی میزنند . البه برعکس این موضوع هم گاهی البته کمتر پیش میاید . شاید شنیده باشید که مثلا یک نفر در یک روستای دوردست که تحصیلاتی هم نداشته به اندازه یک کتاب غزل و یا مثنوی گفته در مدح فلان و ابروی بیسار.البته گاهی از این افراد با استعداد دراطراف ناف همین کلانشهر ها هم دیده میشوند ، و چه بسا که ... بگذریم ، البته تا بعد . خلاصه اینکه فرم بیرونی ، ساختار درونی ، ایده کلی و تاثیر و تاثر برا ی بستن نطفه یک شعر با هم میایند و رشد میکنند . بدون ایهام و ابهام و بدون یک زمینه اندیشگی پخته بدون غرض ، شعر سره ناب بدنیا نمیاید.
اعتقاد بیشک به هر شکل خود بر ضد شعر و اندیشه است . باید هر روز بامداد را از صفر تفکر آغازید . گرچه ریشه ها را نباید فراموش کرد ، ولی وقتی میوه ها ناپدید میشوند ، باید با نگاهی دیگربه گذشته ها ی دور و نزدیک شک کرد .
اعتقاد بیشک به هر شکل خود بر ضد شعر و اندیشه است . باید هر روز بامداد را از صفر تفکر آغازید . گرچه ریشه ها را نباید فراموش کرد ، ولی وقتی میوه ها ناپدید میشوند ، باید با نگاهی دیگربه گذشته ها ی دور و نزدیک شک کرد .
پیروز